قضایای شخصی در علوم معتبر نیست، زیرا هیچ علمی با قضایای شخصی پیش نمیرود، بلکه هر علمی با یک قضیه کلی سامان میپذیرد.
وقتی که یک پزشک یا داروشناس یا داروساز تجربه کرده است که دارویی برای صدنفر یا هزار نفر مفید است، این حکم و فتوای عمومی و کلی میدهد که این دارو برای هر کسی سودمند است که به این بیماری مبتلا میشود.
این در حالی است که داروساز قانون کلی را تجربه نکرده، بلکه او همان صد یا هزار مورد را تجربه کرده است.
این یک تجرید عقلی است که از تجربه? حسّی به دست آمده است؛ میگوید چون بشرها یکسانند «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد»(میزان الحکمه، محمدمحمدی ری شهری، ج8، ص225.) و مانند آن، عقلاً به یک قانون کلی پی میبرد که آن میشود تجرید عقلی. پس آن تجرید عقلی، پشتوانه? تجرید حسّی است. اگر علمی فقط بخواهد از تجربه حسّی کمک بگیرد، این هرگز پیشرفت نمیکند، چون تجربه? حسّی مجموعه چند قضیه شخصی است. آنهایی که میگفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً؛ تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نمی آوریم.(بقره، آیه 55) مشکلشان همین بود؛ لذا قرآن کریم اینها را به تعقل دعوت میکند که تجرید عقلی است تا این تجربههای حسّی پشتوانه علمی پیدا کنند.
حال اگر کسی تمام شناختهای او منحصر در معرفت حسّی و تجربه حسّی باشد، او هیچ علمی ندارد؛ زیرا علم به قضایای کلی وابسته است و کلی هم تجربه شدنی نیست، مگر کسی استقراء کند و آن هم که ممکن نیست.